روانشناسی

ازدواج موقت؛ دختربازی نیست

حدوداً دو سال پیش یکی از آقایان معروف به روشنفکری، در گفت‌گویی اثبات کرده بود که ازدواج یک فعل اخلاقی نیست و اتفاقاً یک عمل ضداخلاقی باید به شمار آید. یکی از آن دلایل این بود که در ازدواج یک چیزی رخ‌ می‌دهد و آن این است که دو انسان، خودشان را برای یک عمر متعهد به هم می‌کنند در حالی که از نظر اخلاقی این آزادی است که اصالت دارد و هر کاری که آزادی را محدود کند ضداخلاقی است و باید ترک شود.

ضمن آن که با یک قرار چند دقیقه‌ای، دو نفر تا آخر یک عمر هفتاد ساله به هم متعهد شوند یک اسارتی است که مردم تنها به خاطر غرایزشان مجبورند آن را تحمل کنند.به نظر من مقدمه و نتیجه چنین مدعایی هر دو باطل است یعنی نه اتفاقی که در ازدواج می‌افتد یک تعهد به معنای اسارت است و نه مبنای فعل اخلاقی، آزادی است تا بگوییم چون ازدواج آزادی زندگی دو نفر را محدود می‌کند، غیراخلاقی است منتها می‌خواهم دو نکته در این میان بگویم:

اول آن که ما آدم‌ها باید ذهنیتمان را درمورد ازدواج تغییر بدهیم. مردان و زنان بسیاری هستند که تازگی‌ها، معتقد شده‌اند که ازدواج نوعی اسارت است و بسیارند جوانانی که به همین خاطر تن به ازدواج نمی‌دهند. خیلی‌ها، ازدواج را مانع پیشرفت زندگی‌شان می‌دانند و معتقدند اگر می‌خواهند درسشان را ادامه دهند یا در فضای کسب و کار یا موقعیت اجتماعی پیشرفت کنند باید تا مدت‌ها فکر ازدواج را کنار بگذارند چرا که ازدواج، اسارتی می‌آورد که امکان پیشرفت را در حوزه‌های مختلف از انسان می‌گیرد. حتی این عده گاهی به قول متأهلینی که ازدواج پشیمان‌اند هم استناد و به تئوری « ازدواج یعنی اسارت»، اصرار می‌کنند. البته در این تردیدی نیست که ازدواج به هر حال یک تعهد است و هر تعهدی تا حدودی آزادی انسان را می‌گیرد اما آیا از چه زمانی انسان‌های متعهد، به انسان‌های غیراخلاقی تعریف شده‌اند؟ اتفاقاً ذات اخلاق، تعهد و فعل اخلاقی، فعل متعهدانه است و به همین خاطر هم تعهد ازدواج، نه فقط انسان را از پیش‌رفت بازنمی‌دارد بلکه توان انسان را در پیش‌برد اهدافش به طور محسوسی بالا می‌برد.

آن چه واقعیت دارد این است که انسان‌هایی که با این مبنای تئوریک، تن به ازدواج نمی‌دهند اتفاقاً غیراخلاقی زندگی می‌کنند چون توان تعهددادن و زندگی همراه با تعهد اخلاقی را ندارند و برای آنان یله‌بودن و رهابودن راحت‌تر است؛ خب بهتر است در غارها زندگی کنند که به هیچ‌چیزی حتی لباس‌پوشیدن هم تعهدی نداشته باشند. ضمن آن‌که آیا می‌توان به ارتباط عاشقانه مرد و زن که نقطه‌‌ی شروعی برای یک زندگی شیرین و دوست‌داشتنی و مقدمه‌ای برای دریافت هدیه‌هایی آسمانی به نام «فرزند» است اسم اسارت گذاشت؟! این نگاه غیرمنصفانه و غیرتوحیدی نیست که انسان یک تعهد ملکوتی را که ظرفیتی عظیم برای جذب تحفه‌های خدایی است، با واژه‌ی بی‌رحم اسارت، بی‌ارزش کند؟

اما دومین نکته که برآیندی از باور به همان ازدواج به معنای اسارت است، تئوریک‌کردن ازدواج موقت به جای ازدواج دائم و تأکید بر ارزش‌مندی آن به خاطر رفع‌ همزمان غریزه و نبود اسارت همیشگی ازدواج، در ازدواج موقت است. البته این‌ مقاله، جای طرح مقوله‌ی ازدواج موقت، نیست و قطعاً هم نمی‌توان از نظر شرعی بر ازدواج موقت و استحباب فقهیِ آن خرده گرفت اما نکته‌ی مهم این است که آن چه در اسلام ارزش ذاتی دارد، خانواده و بنای خانواده است و پیامبر هم در فرمایش خودشان همین نکته را به صراحت بیان کرده‌اند که هیچ بنایی در نزد خداوند محبوب‌تر از بنای خانواده نیست هم‌چنان‌که باید دانست که رفع غریزه تنها یک دلیل از دلایل تشکیل خانواده دانسته می‌شود و اگرچه یکی از اولی‌ترین دلایل ازدواج هست اما همه‌ی دلیل و دلیل ماندگار در تشکیل خانواده نیست. ضمن آن که موج ازدواج موقت که احساس می‌شود امروز در نسل جوان ما شکل گرفته اگرچه فاقد تعهد ازدواج دائم و خانواده است اما به این معنی نیست که دو نفر که در سنین جوانی با هم ارتباطی دوست‌دارانه برقرار می‌کنند و مدتی هم به هم محرم‌اند، اسیر هم نمی‌شوند یا هیچ تعهدی نسبت به هم ندارند.

آیا می‌توان به ارتباط عاشقانه مرد و زن که نقطه‌‌ی شروعی برای یک زندگی شیرین و دوست‌داشتنی و مقدمه‌ای برای دریافت هدیه‌هایی آسمانی به نام «فرزند» است اسم اسارت گذاشت؟!

 

باور کنیم ازدواج موقت همان دختربازیِ شرعی‌شده نیست و برای خودش چارچوب‌ها و تعهداتی دارد ضمن آن‌که نمی‌تواند همه‌ی نیازهای یک مرد و یک زن را برطرف کند. اخلاق و رعایت آن، سنگ‌بنای هر ارتباطی است که در جامعه‌ی انسانی و بیان دو یا چند انسان ایجاد می‌شود به خصوص اگر این ارتباط بین دونفر از دو جنس مخالف باشد و برعکس تصورات موجود، آن چه واقعیت دارد این است که به خصوص دختران جوان، در این شکل ازدواج موقت بشدت از نظر عاطفی به طرفشان وابستگی پیدامی‌کنند و برخلاف پسران که ممکن است با رفع غریزه‌شان، به دختر دیگری روی ‌آورند، زندگی دختران صیغه‌شده و البته رهاشده، تا سال‌ها تحت تأثیر روابطی است که پیش از این داشته‌اند و چه بسا هیچ‌گاه توان تشکیل خانواده و ازدواج را نداشته باشند؛ احتمالاً به همین دلیل است که اکثر فقهای بزرگوار، اجازه‌ی پدر را در ازدواج شرط می‌دانند تا خانواده‌ها از این اتفاق خبردار شوند و حتی فقهایی که اجازه پدر را هم شرط نمی‌دانند، اجازه‌ی هر رابطه‌ای را در ازدواج موقت به دختر و پسر نمی‌دهند.

خلاصه این کهآن چه انسان اسیر آن است و باید از آن بترسد، ازدواجی نیست که تعهد دائم می‌آورد و البته می‌توان آن را با طلاق ازبین‌برد و پناه‌بردن به ازدواج موقت هم اسارت انسان را ازبین نمی‌برد، بلکه تا انسان تکلیف خودش را در نسبت غریزه و تعقل و اخلاق و فطرت تعیین نکند، اسیر نفسی است که نمی‌تواند از لذت‌های متنوع و زودگذر و غیرمتعهدانه روی برگرداند و به قول قرآن: « انسان دوست دارد و می‌خواهد که زندگی خود را به گناه بگذراند و به همین خاطر مدام از زمان روز قیامت می‌پرسد!». حالا گاهی این اسارت نفس، شکل سنتی دارد و گاهی لبس مدرن می‌پوشد تا با فرار از تعهد ازدواج دائم که باعث پیش‌رفت اخلاقی انسان و بلوغ وی است و حتی طرح همراه با سوءاستفاده و سوءتعبیر ازدواج موقت – که البته حتمن دارای حکمت‌هایی ویژه است و علی‌القاعده در نوشتارهایی دیگر قابل توضیح و دفاع، بر تن اسارت و خفت نفس، و با کمک توان توجیه‌گری بالایی که در انسان وجود دارد، لباسی از آزادی ساختگی بپوشانند و برای فسق و فجور خود بهانه‌ی رهایی از اسارت درست کنند؛ شاید برای همین‌اسارت‌های پنهانست که انسان باید هر روز ماه رمضان و بعد از هر نماز بخواند: اللهم فُکَّ کل اسیر…

برچسب ها

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن