ادبیات

شعر زیبا و دلنشین شام مهتاب

شعر زیبا و دلنشین شام مهتاب

شام مهتاب


تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گل‌وار به پایم شکستی
.
قلم زد نگاهت به نقش‌آفرینی
که صورتگری را نبود این چنینی
.
پریزاد عشق‌و مه‌آسا کشیدی
خدا را به شور تماشا کشیدی
.
تو دونسته بودی چه خوش‌باورم من
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من
.
تا گفتم کی هستی؟ تو گفتی یه بی‌تاب
تا گفتم دلت کو؟ تو گفتی که دریاب
.
قسم خوردی بر ماه که عاشق‌ترینی
توی جمع عاشق، تو صادق‌ترینی
.
همون لحظه ابری رخ ماه‌و آشفت
به خود گفتم ای وای! مبادا دروغ گفت
.
گذشت روزگاری از اون لحظه‌ی ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب
.
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم
.
تو از این شکستن خبر داری یا نه
هنوز شور عشق‌و به سر داری یا نه
.
هنوزم تو شب‌هات اگه ماه‌و داری
من اون ماه‌و دادم به تو یادگاری

مینا جلالی

برچسب ها

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن