با رویا تیموریان و همسرش ! + تصاویر
نقطه طلایی را پیدا کنید
به گزارش پرشین وی به نقل از خانواده سبز ، رویا تیموریان برای من به واسطه بازیهایش و چهرهاش همیشه زنی مقتدر و مدیر را به تصویر میکشید، از آن دست زنهایی که میدانند چگونه زندگیشان را مدیریت کنند و از پس مشکلاتشان به خوبی برآیند، وقتی او را دیدم تصویری که از او در ذهن داشتم رنگ واقعیت به خود گرفت. با این تفاوت که او بسیار مهربانتر و صمیمیتر از آنی بود که همیشه در بازیهایش میدیدم، وقتی در مورد رابطه یک مادر با فرزندانش و جایگاه زن در خانواده حرف میزد فکر میکردم با روانشناسی حرف میزنم که سالها تجربه این کار را داشته و حالا میخواهد آنها را در اختیار دیگران قرار دهد. او که دانش آموخته رشته بازیگری است و فعالیتش را در این عرصه با تئاتر آغاز کرده دو دختر ۲۸ و ۲۱ ساله دارد و همسر «مسعود رایگان» بازیگر توانای سینما و تلویزیون است. این بانوی هنرمند رمز موفقیت را در زندگی از خودگذشتگی، برنامهریزی و عشق میداند. او این روزها کاپیتان تیم بانوان والیبال هنرمندان هم هست که هدف از تشکیل این تیم کمکهای خیرخواهانه میباشد و یکی از اصلیترین دلیلهای او برای این مصاحبه صحبت پیرامون این تیم و اهداف خیرخواهانه آن است این گفتگو یکی از متفاوتترین گفتگوهای صورت گرفته با تیموریان و پر از نکات آموزنده برای مادران است.
«رویا تیموریان» فارغالتحصیل بازیگری و کارگردانی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنربوده واز سال ۱۳۶۲ تا کنون در عرصه هنر و بازیگری فعالیت میکند.
وی فعالیت سینمایی را با بازی در حسرت دیدار (محرم زینالزاده) در سال ۱۳۷۳ شروع کردهاست.
فیلمهای سینمایی که او تا کنون در آنهای ایفای نقش کرده عبارتند از:
گزارش یک جشن، پستچی سه بار در نمیزند، زادبوم، روی خط صفر، سنتوری، گوشواره، شهر آشوب، بید مجنون، کافه ستاره، تیک، قارچ سمی، زندان زنان، مریم مقدس، دفتری از آسمان، شراره، مرد بارانی، لژیون و حسرت دیدار.
از جمله سریالهای تلویزیونی او میتوان به مجموعههای؛ رعنا، برده رقصان، مدار صفر درجه، روز دهم و شمسالعماره اشاره داشت.
وی همچنین برای بازی در فیلمهای زندان زنان، مرد بارانی، تیک، قارچ سمی، کافه ستاره و گوشواره موفقیتهایی را در جشنواره فجر و خانه سینما از آن خود کرد.
رفاقت یا حسادت بین خانمها
متاسفانه یک نوع جو منفی علیه خانمها درست شده است برای مثال میگویند که آنها نمیتوانند با هم کار تیمی انجام بدهند چرا که در طول کار به هم حسادت میکنند و… در حالی که به نظر من این حرفها شایعاتی بیاساس برای تخریب ذهنیت افکار است، من بهترین تجربیات کاریام را تاکنون با خانمها داشتهام و از اینکه با آنها کار میکنم بسیار خوشحال بودم. در هر حال ما با عضو شدن در این تیم و انجام دادن یک کار گروهی بزرگ یک جریان علیه این شایعه هستیم و برخلاف حرفهایی که زده میشود مبنی بر اینکه خانمهای هنرمند نمیتوانند کنار هم یک تیم ورزشی موفق را تشکیل دهند ما کنار هم قرار گرفتیم تا نشان دهیم این حرفها چقدر بیاساس است.
برنامهریزی شرط موفقیت در زندگی
به نظر من یکی از مهمترین عناصر موفقیت در زندگی «برنامهریزی» است. من بارها با خانمهایی برخورد کردهام که از بینظمی زندگیشان گله دارند و میگویند ما به هیچ کاری نمیرسیم به نظر من ضعف آنها در نداشتن برنامهریزی است و اینکه نمیدانند چه کاری را باید کی و چه زمانی انجام بدهند، من بارها در مقاطعی از زندگیام پیش آمد که کارهایم با هم ادغام میشد، کار، درس، دانشگاه و بچهداری… اما خب، هیچ وقت، هیچ کدام را فدای آن یکی نکردم، همیشه سعی کردم با کمی گذشت و صبوری، از وقتهای بیکاریام بگذرم و به خانه و بچههایم برسم، مثلا بارها در حالی که متن فیلمنامه در دستم بود، لباسهایم را در ماشین لباسشویی میانداختم، غذا میپختم، جارو برقی میکشیدم و…
زشتی و زیبایی
من هم قبول دارم که شرایط اقتصادی این روزها حسابی سخت شده است و خیلی از ما درگیر مسایل اقتصادی هستیم، تا بتوانیم چرخه زندگیمان را بچرخانیم، اما به نظرم این مسایل دلیل نمیشود که از اطرافمان غافل شویم و چشممان را روی زشتیها ببندیم چرا که فرهنگ کهن ما با این بیتفاوتی که ما دچارش شدهایم در تضاد است. ما در گذشته نه چندان دور، همه از حال هم باخبر بودیم و هر چه از دستمان میآمد برای هم انجام میدادیم. حال هم با وجود همه سختیها باید به «روزهای زیبای به فکر هم بودن برگردیم»، به هم عشق بورزیم و در وقت لزوم به هم کمک کنیم.
جلسههای خانوادگی
به نظر من جلسههای خانوادگی همیشه معجزه میکند و من دخترانم را به اینگونه تربیت کردم که همیشه کوچکترین مسایل را هم با من در میان بگذارند. از وقتی که به مدرسه میرفتند یاد گرفتند، همه چیز را برای من تعریف کنند و حالا هم که حسابی بزرگ شدهاند، این اخلاق را همچنان حفظ کردهاند و از سیر تا پیاز اتفاقات را برای من تعریف میکنند. ما علاوه بر این حرفهای روزانه، جلسات خانوادگی هم داریم که معمولا در پایان هفته یا زمانی که نیاز به آن احساس میشود، برگزار میکنیم، در آن جلسات عقدهگشایی میکنیم و هر کس دلخوری یا حرف نگفتهای دارد، به راحتی بیان میکند و اگر لازم شد به هم توضیح میدهیم یا از هم عذرخواهی میکنیم.
با مسعود رایگان بیشتر آشنا شوید
مسعود رایگان هنرپیشه سینما و همسر رویا تیموریان میباشد. وی دارای مدرک کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای دراماتیک است. مسعود رایگان چند سالی را در اروپا و کشور سوئد به بازیگری پرداخت ولی در سال ۱۳۸۰ به ایران بازگشت. نام «مسعود رایگان» با فیلم «خاموشی دریا» بر سر زبانها افتاد اما «خیلی دور، خیلی نزدیک» او را به شهرت رساند، به طوری که جایزه جشن خانه سینما را برای بازی در این فیلم از آن خود کرد. وی همچنین کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد در بیست و سومین دوره جشنواره فیلم فجر، برای بازی در همین فیلم شده است.
رایگان هنرپیشگی را از کودکی و در کنار پدرش آغاز کردهاست، بعدها در سالهای ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ در یک فیلم بازی کرد، در سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ با چند برنامه تلویزیونی همکاری کرد و سپس به سوئد رفت. وی علاوه بر تحصیل در مدرسه فیلم سوئد با مراکز فرهنگ ملل و تئاتر شهر، تئاتر ملی و تئاتر او رو برد همکاری کرد، همچنین در سوئد در فیلمی تحت عنوان «زندگی خطرناک» بازی و در چهار مجموعه تلویزیونی نیز نقشآفرینی کرد. رایگان سال ۱۳۸۰ به دعوت وحید موساییان به ایران آمد و در فیلم «خاموشی دریا» بازی کرد. او بار دیگر به دعوت رضا میرکریمی به ایران آمد و در نقش اول فیلم «خیلی دور، خیلی نزدیک» ساخته رضا میرکریمی نقشآفرینی کرد.
فیلــمشنــاسی
رایگان در سالهای اخیر با فیلمهای زیادی روی پرده سینما رفته است.
خاموشی دریا(۱۳۸۲)، تنهایی باد (به عنوان یکی از فیلمنامهنویسان)(۱۳۸۳)، خیلی دور، خیلی نزدیک (۱۳۸۳)، کافه ستاره(۱۳۸۴)، خون بازی(۱۳۸۵)، دستهای خالی(۱۳۸۵)، گوشواره(۱۳۸۵)، سنتوری(۱۳۸۵)، زادبوم(۱۳۸۷)، دوزخ، برزخ، بهشت(۱۳۸۷)، پرسه در مه(۱۳۸۸)، جرم(۱۳۸۹)، گلچهره(۱۳۸۹) از جمله فیلمهای سینمایی هستند که او در آنها ایفای نقش کرده است.
همچنین وی در سریالهای تلویزیونی مدار صفر درجه(۱۳۸۶)، شمسالعماره(۱۳۸۸)، خسته دلان(۱۳۸۸)، جستوجوگران(۱۳۸۸)، در مسیر زایندهرود(۱۳۸۹)، سقوط یک فرشته(۱۳۹۰) نیز بازی کرده که نقشآفرینیهایش در اذهان نشسته است…
تیموریان میگوید: خوشبختانه ما مردم باهوشی داریم. مردمی که بد و خوب را به خوبی تشخیص میدهند و در این راه هوشمندانه عمل میکنند و به همین دلیل مسیری را که هنرمند محبوبشان در فعالیت هنری طی میکند، با دقت دنبال میکنند خوشبختانه من از نسلی میآیم که برای رسیدن به جایگاه کنونیشان زحمت زیادی کشیدهاند و همین مشقت باعث شده، کاری را که انجام میدهند، بازتاب بیشتری داشته باشد. به عقیده من، تماشاگران به طور غریزی حس هنرمندانشان را دریافت میکنند و شاید به همین خاطر است که وقتی هنرمندان پا در مسیری میگذارند و کاری انجام میدهند، بیشتر زیرذرهبین «نگاه» هستند. خب هنرمندان باید از این توفیق الهی در جهت مثبت و کارهای خیریه استفاده کنند شاید عمدهترین دلیل توجه مردم به ما این است که ما نسبت به جمعیت مردم کمتر هستیم و توجه ویژهتری از این جهت به ما میشود.
زن مرکز ثقل خانه
بعضی از خانمها گله دارند که چرا همه چیز در خانه به ما ختم میشود، همه افراد خانواده از ما میپرسند غذا کی حاضر میشود؟ لباسمان کجاست؟ و… به نظر من این مسئله نه تنها جای گله و ناراحتی ندارد، بلکه حسابی هم خوشحالکننده است. بیایید قضیه را از زاویهای دیگر ببینید شما «مرکز ثقل» خانه هستید که همه، همه چیز را از شما میخواهند یعنی زندگی بدون مدیریت شما معنا ندارد، من بارها شده که از سر کار، همزمان با بچهها به خانه میآیم آن وقت آنها میگویند، مثلا ناهار یا شام چی داریم؟ من هم به آشپزخانه میروم و آنها را هم صدا میکنم و از هر کدامشان میخواهم یک گوشه کار را بگیرند؛ آن وقت، همه با هم غذا را سریع درست میکنیم، بدون آنکه به کسی فشار بیاید این طور نیست که فشار روی دوش یک نفر باشد، باید روحیه مشارکت را در اعضای خانواده تقویت کرد.
زندگی روزمره ما بازیگران
لطف مردم نسبت به بازیگرها تا حدی است که باور نمیکنند، آنها هم یک زندگی عادی دارند و مثلا به خرید میروند و خودشان غذا درست میکنند. نانوایی میروند و… مثلا من و یا همسرم «مسعود رایگان» هر وقت به صف نانوایی میرویم دیگر مشتریان تعجب میکنند و میگویند شما دیگر چرا؟… من هم در پاسخ میگویم چرا ما نه؟… ما هم مثل شما شهروند عادی هستیم گاهی هم که با دوستانم به خریدهای روزمره میروم، آنها من را باز منع میکنند و میگویند این کار را نکن! مردم چه میگویند! من هم میگویم، اتفاقا وقتی من به بقالی، قصابی یا نانوایی میروم، مردم از اینکه میبینند هنرمندشان بینشان هست بیشتر ذوق میکنند چرا که او را مردمیتر میبینند و میگویند او از جنس خود ماست که این چنین رفتار میکند به نظر من هنرمندی موفقتر است که زندگیاش به مردم عادی شبیهتر باشد.
روحیه ورزشکاری
خوشبختانه ما الگوهای ورزشی بسیار خوبی داریم که نمونه بارز جوانمردی و همنوعدوستی هستند و بهترین الگو هم مرحوم «تختی» است مربی زحمتکش تیم ما خانم «فاطمه خرازی» هم سعی میکند درعین حال که به ما آموزش والیبال میدهد روحیه ورزشکاری ما را در مقابله با مشکلات و اتفاقات بالا ببرد که خودش یک امتیاز بزرگ محسوب میشود.
تیم هنرمندان و کاپیتانی من
زمانی که متوجه شدم قرار است تیم هنرمندان در قسمت بانوان و رشته والیبال استارت بخورد حسابی خوشحال شدم و این را یک فرصت مناسب دانستم که بتوانم از آن در جهت مثبت و کارهای خیر استفاده کنم و حضور در آن برای من به منزله نوعی تکلیف بود. وقتی تیم شکل گرفت و اعضا کنار هم قرار گرفتند حس بسیار خوبی به سراغ همه گروه آمد. ما میدانستیم یک فرصت انسانی بسیار خوب در اختیار ما قرار گرفته که به کمک آن میتوانیم اهدافمان را راحتتر به مقصد برسانیم. در این میان خوشبختانه تنها چیزی که نبود حس خودنمایی و شهرتطلبی بود. عضو شدن در این تیم به ما کمک میکرد که بدن و ذهن شادابتری را به جهت ورزش کردن داشته باشیم و هم نشان دهیم که ما نسبت به اتفاقاتی که در جامعهمان رخ میدهد بیتفاوت نیستیم و میتوانیم با حس انساندوستی و وطنپرستی به آن دسته از مردمی که در شرایط خوب اجتماعی قرار ندارند کمک کنیم، هر چند که کمکهایمان اندک باشد.
زندگی مشترک، نقطه طلایی
زندگی مشترک یک «زندگی مقدس» است ما آدمها وقتی وارد زندگی مشترک میشویم باید خودخواهیها را از خودمان دور کنیم و از تجربیاتی که در زندگیمان به دست آوردهایم به بهترین شکل بهره ببریم، نباید چیزهایی مانند ترس از تنهایی و یا بالا رفتن سن ازدواج و… ما را وادار به ازدواج کند، بلکه یک «بلوغ فکری» نیاز است که شما را در این مسیر قرار دهد تا قبل از اینکه زیر یک سقف با فرد مورد نظرتان بروید، چشمهایتان را خوب باز کنید و زمانی که انتخاب کردید چشمهایتان را ببندید. چرا که دیگر وقت انتقاد کردن بیهوده نیست. باید سعی کنیم در زندگی با گذشت باشیم مشکلاتمان را به خانه نبریم و به هم محبت کنیم، «منیت» آفت یک زندگی مشترک است از جنجال باید پرهیز و آرامش را جایگزینش کرد. من و مسعود از انتخابی که در زندگی مشترک داشتیم، بسیار راضی هستیم چرا که وظایفمان را در قبال هم به خوبی ایفا میکنیم و از درک متقابلی نسبت به یکدیگر برخوردار هستیم.
ماجرای کاپیتانی من…
من از دوران نوجوانی و جوانیام والیبال بازی میکردم و حتی عضو تیم جوانان پاس هم بودم در کنار والیبال همواره به شنا و دوچرخهسواری هم میپرداختم و خب در طول سالهای اخیر هم اگر فرصتی دست میداد در تعطیلات آخر هفته، سیزدهبدر و یا ایام نوروز که به دامن طبیعت میرفتیم، والیبال بازی میکردم و یک جورایی به این ورزش عشق میورزیدم وقتی هم که به عضویت تیم در آمدم به خاطر سن و سالم که از دیگر خانمها بزرگتر بودم، من را به عنوان کاپیتان انتخاب کردند، که خب مسئولیت من را هم برای ادامه کار سختتر میکند.
استقبــال از تیم هنرمندان
خوشبختانه با آنکه تبلیغ آن چنانی روی شکلگیری تیم و روزهای مسابقه نشد، اما استقبال از مسابقات این تیم کمنظیر بود بلیتهایی که برای مسابقه در نظر گرفته شد بسیاری از تماشاگران با لطف و بنا بر بضاعتشان این بلیتها را خریداری کردند. از طرفی ما از چند بانوی خیر هم دعوت کردیم که خوشبختانه حضور آنها باعث شد مبلغهای نسبتا خوبی جهت کارهای خیر جمعآوری شود، با این استقبال شگفتانگیز ما برای ادامه کار دلگرمتر میشویم.